ترول های جدید و خنده دار

>>> تاریخ انشتار پست :پنجشنبه 21 آذر 1392

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

ترول های جدید و خنده دار

ترول های جدید و خنده دار (15)

فک و فامیله ما داریم

>>> تاریخ انشتار پست :پنجشنبه 21 آذر 1392

داشتم تلویزیون می دیدم یهو داداشم داد زد کمک کمک …

پریدم تو آشپزخونه دیدم از ماکروویو آتیش میزنه بیرون

نگو این شاهکاره خلقت داشته تو ماکروویو جورابشو خشک میکرده؟

فک و فامیله داریم؟

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

مادر بزرگ مادرم 120 سالشه

دیدمش لبــاس ورزشی پوشیده داره نرمــش می کنه بهش می گم

ننجون شما هم ورزش می کنی؟

گفت : چرا که نه….

گفتم فیس بوک هم میرید؟

گفــت پ ن پ از فیس بوک بر می گردم

فکـــر کردی دوست دخــــتری که الان تـــو فیس بوک داری کیه ؟

2 دستی زدم تو سر خودم

این فک و فامیل ما داریم

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم

ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو می شکنم

فک و فامیله داریم

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

نوه عموم ۱سالشه دو هفته پیش برای اولین بار ۸قدم متوالی بدون اینکه بخوره زمین راه رفته

مامان و باباش احساساتی شدن از خوشحالی چنان جیغ و دادی زدن که طفلکی شوکه شده دیگه سینه خیز هم نمیره

اونوقت من به مامانم میگم من راه رفتم تو چیکار کردی؟

میگه هیچی اولین کاری که کردم در کابینتارو با کش بستم!

تفاوت فک و فامیلارو می بینید؟

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

ﺑﺎﺑﺎﻡ زنگ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺯﺩه ﻣﻴگم ﺑﻠﻪ؟

میگه بیا ﺩم ﺩﺭ!

ﺭﻓﺘﻢ ﺩم ﺩﺭ میگه ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ سوییچ ﻣﺎشینو وردار ﺑﻴﺎﺭ!

این فک و فامیل ما داریم

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

بعد عمری یه خبرنگار اونم خانوم داشت باهام مصاحبه میکرد تو محلمون

منم بادی به غبغب انداخته بودم و خیلی شیک داشتم جوابشو میدادم

یهو یکی از اون طرف خیابون داد زد با این مصاحبه نکنید بابا این اسگله !

نیگا کردم دیدم داداشمه !

این فک و فامیل ما داریم

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

دیشب داداشم تو خواب هذیان می گفت و جیغ می کشید …

رفتم اتاق می بینم بابام بالا سرشه !

میگم خوب بیدارش کن !

میگه بذار کابوسشو ببینه

اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک می گیره

بزار سه بعدیشم ببینه

این فک و فامیل ما داریم

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

با داداشم رفتیم بوتیک اون جنسی که می خواستم نبود

به فروشنده میگم ببخشید ما یه دور بزنیم برمیگردیم

دادشم برگشته به فروشنده میگه :

دروغ میگه از صب به ده نفر دیگه هم همینو گفته شما منتظر ما نباشین

این فک و فامیل ما داریم

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

به بچه پسرخالم میگم اسم بابات چیه؟ میگه : گاو!

میگم: عیبه، مگه آدم به باباش میگه گاو؟

میگه خودش همیشه بهم میگه گوساله پس حتما خودش گاوه دیگه!

فک و فامیل منطقی داریم ما؟

قدرت استدلالش منو کشته!

♦.♦.♦.♦.♦.♦فک و فامیله ما داریم♦.♦.♦.♦.♦.♦

جلو تلویزیون نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم

گوشیمم دستم بود داشتم با صدای بلند “انگری بیرد” بازی میکردم

یهو مامانم برگشت بی مقدمه گفت:

نگاه کن توروخدا 25 سال بچه بزرگ کردیم که یا تو اتاقش بشینه

مانیتورو نگاه کنه لبخند بزنه واسه خودش یا گوشیشو دستش بگیره با گوشیش کفتر بازی کنه!

اعترافهای تکان دهنده طنز

>>> تاریخ انشتار پست :پنجشنبه 21 آذر 1392

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم یه با زنگ زدم 700 اپراتور ایرانسل کلی پشت خط منتظر موندم تا بعد یه ربع یه پسره جواب داد منم حواسم دیگه به گوشی نبود هل شدم گفتم: سلام منزل آقای ایرانسل؟

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عینهو دیوونه ها شروع می کردم به رقصیدن... بعد یهویی یادم میو مد که خدا داره نگاه می کنه! خجالت می کشیدم می رفتم یه گوشه می نشستم!

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

یک روز واساده بودم منتظر تاکسی هی می گفتم میدون ونک!! بعد 2و3 بار دیدم بهم بد نگاه می کنن!! دو رو برم رو که نگاه کردم و یکم به چیزی که گفتم دقت کردم فهمیدم واسادم میدون ونک می گم ونک

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم بچه که بودم یه روز تومدرسه یکی از دوستام (خدا بگم چیکارش کنه)،بهم گفت هرکی توخونشون پاسور(ورق) داشته باشه و پاسوربازی کنن،باباشو میگیرن اعدام میکنن! ماهم که ازترس مرده بودیم تا رسیدیم خونه پاسورامونو سربه نیس کردیم و به خیالمون جون بابامونو نجات دادیم. تازه بعداز اونم تایه مدت توکوچه خیابون،خونه فامیلا،دوست،آشنا خلاصه هرجا پاسور میدیدیم سربه نیس میکردیم و جون آدمارو نجات میدادیم...

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم یه بار اتو کشیدن موهام یکساعت طول کشید چون موهام بلند بودن ، بعد از کلی کیف کردن واحساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتو موم خاموشه

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارم

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم اعتیادم به خوردن سرلاک از بچگیم تا 3سال پیش یعنی 26 سالگیم ادامه داشت . وقتی از سر کاربا کت و شلوار و ریش پرفسوری می رفتم داروخانه برای خرید سرلاک و یارو می پرسید کوچولوتون چند وقتشه احساس حماقت خاصی بهم دست می داد

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

کلاس اول دبستان بودم سر درس "ص" وقتی داشتم مشقاشو مینوشتم به ذهنم رسید ما تو زبان عامیانه میگیمبارون اما کتابیش میشه باران پس صابون هم لابد صابانِ اصلش!!! از این نبوغ خودم خرکیف شدم همه مشقامو نوشتم صابان!!! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوال

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم واسه مصاحبه ی دانشگاه رفته بودم ، یارو گفت اصول دین رو بگو منم شرو کردم به خوندن : اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود ...

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم،واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید

اعترافهای تکان دهنده طنز -سری هفتم

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم سال اول دانشگاه شدیدا به یکی از دخترها علاقه مند شده بودم و روم نمیشد بهش بگم ،همیشه آرزو می کردم بهش ماشین بزنه دم دانشگاه و من ببرمش بیمارستان و نجاتش بدم بلکه عاشقم شه!!